ظهور(آخرالزمان.مهدویت)

دانلود همه چیز

اراده از آن مرد کور نیرومندی است که بر دوش خود مرد شل بینایی را می برد تا او را رهبری کند.

ظهور(آخرالزمان.مهدویت)

 

( عصر ظهور )

قسمت دوم

 

نشانه های حتمی ظهور

در میان روایاتی که به معرفی علائم ظهور پرداخته اند، برخی از آنها، از نشانه هائی یاد میکنند که بنا به تصریح خود روایات، به طور حتم واقع خواهند شد، و پدیدار شدن آنها، نوید آغاز رستاخیزی عظیم و انقلابی بزرگ در سراسر گیتی خواهد بود، و برابر روايات ، شمارى از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه اى كه بين آنها و ظهور فاصله زيادى نباشد. البته اين كه فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چه مدت و يا چند روز است . به راستى روشن نيست . ولى قدر مسلم آن است كه فاصله زياد نيست و احتمالا، مجموعه نشانه هاى متصل به ظهور، در همان سال ظهور، يا سال پيش از آن رخ مى دهند. از پديدار شدن نخستين نشانه متصل ، تا ظهور مهدى نشانه ها همچون حلقه هاى زنجير بدون فاصله پى در پى پديد مى آيند، چنانكه در روايتى ، محمد بن صامت از امام صادق (علیه السلام)، پس از آن كه برخى نشانه ها را امام (علیه السلام) بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم مى ترسم اين امر (تحقق نشانه هاى ظهور مهدى ) به طول انجاميد؟

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

« لا، انما(هو) كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا ».[1]

نه محققا، همچون مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگر مى آيد، میباشد.

حتى در مورد برخى از نشانه هاى متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيان شده است . امام باقر(علیه السلام) درباره قتل نفس زكيه ، فرمود:

« ليس بين قيام القائم (علیه السلام) و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة».[2]

فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست .

خروج سفيانى و يمانى نيز، برابر آنچه از روايات استفاده مى شود[3]، در يك محدوده زمانى در آستانه ظهور صورت مى گيرد و فاصله آن تا قيام قائم (علیه السلام)، از پانزده ماه ، بيشتر نخواهد بود.[4] در روايات ، فاصله يك سال ، 9ماه[5] و هشتم ماه هم گفته شده است.[6]

با توجه به این روایات، میتوان این چند علامت حتمی و متصل به ظهور را استخراج نمود:

1.ندای آسمانی؛

2. خروج سفیانی؛

3. خروج یمانی؛

4. فرو رفتن زمین در منطقه ای بین مدینه و مکّه؛

5. قتل نفس زکیه.

مرحوم نعمانى رحمه الله در کتاب الغیبة، در اين سخن ، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاكيد مى ورزد، آنها را بزرگ ترين و مهم ترين نشانه هاى ظهور نيز مى داند.[7]  البته قابل ذکر است که در برخی روایات، علائم دیگری معرفی شده اند که آنها را حتمی خوانده اند، مانند خروج سید خراسانی و خروج دجال. در ادامه توضیحی پیرامون این موارد بیان میشود.

به تعدادی از این روایات دقت کنید:

« عن ميمون ألبان ، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: خمس قبل قيام القائم: اليماني و السفياني و المنادي ينادي من السماء و خسف البيداء ، و قتل النفس الزكية ».[8]

« عن أبي عبدالله(عليه السلام) أنه قال: " من المحتوم الذي لابد أن يكون من قبل قيام القائم خروج السفياني، وخسف بالبيداء، وقتل النفس الزكية، والمنادي من السماء " ».[9]

« عن عمر بن حنظلة، عن أبي عبدالله(عليه السلام) أنه قال: " للقائم خمس علامات: [ظهور] السفياني، واليماني، والصيحة من السماء، وقتل النفس الزكية، والخسف بالبيداء" ».[10]

« عن أبي عبدالله عليه السلام قال:خمس قبل قيام القائم من العلامات: الصيحة والسفياني، والخسف بالبيداء، وخروج اليماني، وقتل النفس الزكية ».[11]

 

بررسی نشانه ها

حال که با این نشانه ها آشنا شدیم، اينك ، شمارى از نشانه هاى را در بوته بررسى قرار میدهیم.

1.خروج سفيانى

پيش از قيام قائم عليه السلام ، مردى از نسل ابوسفيان ، در منطقه شام ، خروج مى كند و با تظاهر به ديندارى ، گروه زيادى از مسلمانان را مى فريبد و به گرد خود، مى آورد و بخش گسترده اى از سرزمينهاى اسلام را به تصرف خويش در مى آورد و بر مناطق پنجگانه : شام ، حمص ، فلسطين ، اردن ، قنسرين و منطقه عراق ، سيطره مى يابد و در كوفه و نجف ، به قتل عام شيعيان مى پردازد. و براى كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مى كند.

سفيانى ، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است ، ولى همواره ذكر يارب يارب بر زبانش جارى است .[12]

بين دانشمندان اسلامى اتفاق نظر است كه وجه تسميه او به سفيانى به خاطر نسبت داشتن با ابوسفيان است، چرا كه وى از تبار ابوسفيان بشمار مى آيد، همان گونه كه فرزند زن جگرخوار نيز مى باشد به علت نسبت وى با جده اش هند زن ابوسفيان كه در جنگ احد وقتى حمزه سيد الشهداء به شهادت رسيد هند كوشيد تا جگر حمزه را از فرط كينه بدندان بكشد.[13]

روایاتی در توصیف سفیانی و رفتار او به دست ما رسیده که حاکی از خباثت و رذالت او میباشد:

روايت شده است كه امام باقر علیه السلام فرمودند:

" سفيانى بدترين فرمانرواست، دانشمندان و اهل فضل را مى كشد و نابود مى سازد و از آنها براى رسيدن به مقاصد خود يارى مى خواهد، هر كس سرباز زند او را قتل مى رساند. "[14] و در جائى ديگر از ارطاة نقل شده است كه گفت: " سفيانى در مدت شش ماه كسانى را كه نافرمانى وى كنند مى كشد و با اره آنها را سر مى برد و در ديگها مى پزد. "[15]

و اقداماتی که به دست او صورت میپذیرد، لشگرکشی به مناطقی مسلمان نشین میباشد که انسانهای بیگناه فراوانی به فرمان او به قتل میرسند. وى ، آن گاه كه از ظهور مهدى عليه السلام با خبر مى گردد و با سپاهى عظيم به جنگ وى مى رود و در منطقه بيداء بين مكه و مدينه ، با سپاه امام عليه السلام برخورد مى كند و به امر خدا، همه لشكريان وى ، به جز چند نفر، در زمين فرو مى روند و هلاك مى شوند.[16] از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:

" سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور است و خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه بطول مى انجامد، وى شش ماه كارزار مى كند، همينكه بر پنج شهر دست يافت نه ماه فرمانروائى مى كند بى آن كه روزى بر آن افزوده شود ".[17]

اين خلاصه از ويژگيهاى سفيانى است كه در منابع دينى و كتابهاى معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است، سفيانى ، فردى است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهانى حضرت مهدى عليه السلام خروج مى كند و تلاشهاى فراوانى براى رودرويى با آن به عمل مى آورد.

بر اين اساس ، در حقيقت سفيانى يك جريان است ، نه يك شخص . نهضت پيامبران و اولياى الهى همواره با واكنش منفى و مخالفتها و كارشكنيهاى سران شرك و نفاق بوده است . و در برابر هر مصلحى ، فرد يا افرادى ، با ويژگيهاى سفيانى ايستاده اند.

 

امام سجاد علیه السلام مى فرمايند:

« ان امر القائم حتم من الله و امر السفيانى حتم من الله و لا يكون قائم الا بسفيانى ».[18]

ظهور قائم عليه السلام ، از ناحيه خداوند قطعى و خروج سفيانى نيز، از جانب خداوند قطعى است . در برابر هر قيام كننده و مصلحى ، يك سفيانى وجود دارد.

سخن امام ، بيانگر آن است كه سفيانى ، جنبه شخصى ندارد. بنابراين ، هر كه در برابر حق خروج كند و داراى ويژگيهاى ابوسفيان باشد، سفيانى است .[19]

 

آيا سفيانى يكى است يا چند تن؟

 بى ترديد سفيانى وعده داده شده كه روايات موجود در منابع شيعه و سنى بر آن دلالت دارد، يك نفر است اما در برخى از روايات همچنون نسخه خطى ابن حماد و غير آن، سخن از دو سفيانى به ميان آمده است، سفيانى اول و سفيانى دوم و گاهى از بعضى روايات استفاده مى شود كه آنها سه تن هستند. اما آن كه مورد نكوهش قرار گرفته و دست به شرارت و كارهاى آنچنانى مى زند، همان سفيانى دوم است، زيرا سفيانى اول پس از استيلاء بر سرزمين شام و جنگ قرقيسيا، در جنگ عراق در برابر سپاه ايرانيان وياران درفش هاى سياه شكست مى خورد و در اثر زخمى كه بر او وارد مى شود در راه بازگشت به شام به هلاكت مى رسد وسفيانى دوم را جانشين خود قرار مى دهد تا مأموريت مهم او را ادامه دهد. چنانچه اين روايات صحيح باشد، سفيانى اول، فرمانرواى نابكارى است كه زمينه ساز سفيانى اصلى وعده داده شده است، همچنان كه يمنى وخراسانى ها ياران درفش هاى سياه زمينه ساز نهضت حضرت مهدى (علیه السلام) مى باشند.[20]

 

پایان کار سفیانی

در کتاب ابن حماد آمده است[بعد از ظهور حضرت]: " مهدى مى رود تا در بيت المقدس فرود آيد، خزائن را نزد او مى آورند، عرب و غير عرب و جنگ افروزان و روميان (غربى ها) و ديگران جملگى به اطاعت وى درآيند " و در جائى ديگر از اين منبع آمده كه: " مهدى گويد پسر عم من (سفيانى) را بياورد تا با او سخن بگويم او را نزد امام مى آورند و با وى صحبت مى كند او تسليم امر امام شده و با وى بيعت مى نمايد، اما همينكه نزد يارانش از قبيله بنى كلب بر مى گردد، او را از كرده خود پشيمان مى سازند او نزد امام مى آيد تا بيعت خود را پس بگيرد، حضرت بيعت او را فسخ مى كند، سپس نبرد بين امام ولشكر سفيانى با هفت گروه و دسته در مى گيرد و فرمانده هر دسته اى خواستار بدست گرفتن زمام امور به نفع خود مى باشد. اما امام (ع) آنها را شكست مى دهد " و نيز در همين مصدر آمده است: " سفيانى بيعت خود را از امام (ع) باز پس مى گيرد و امام آن را باطل اعلام مى كند، آنگاه او لشكريان خود را براى مبارزه با آن حضرت بسيج مى نمايد كه امام (ع) وى را شكست داده و خداوند روميان (غربى ها) را نيز بدست آن بزرگوار شكست خواهد داد، سفيانى ملعون پسر عم امام مهدى (ع) است، زيرا اميه و هاشم چنانكه معروف است دو برادر بوده اند، اگر اين روايت صحيح باشد امام (ع) مى خواهد با اين سياست حكيمانه و اخلاق نيكو حتى الامكان او را از گمراهى بازگرداند ويا بر او اتمام حجت بيشترى نمايد، گرچه سفيانى از تأثير موقت خود از شخصيت حضرت مهدى (ع) بسرعت پشيمان مى شود، اما خويشاوندان او از بنى كلب و سران هفتگانه ارتش وى كه سفيانى در حقيقت رهبرى همه آنها را بعهده دارد و از سوى ديگر اربابان غربى و يهوديش او را منصرف مى سازند. در روايت ملاحم و فتن از امير مؤمنان (ع) در توصيف اين نبرد آمده است كه: خداوند بر سفيانى غضب مى كند وبندگان خدا نيز به سبب خشم الهى بر او خشمگين مى شوند، پرندگان با بالهاى خود و كوهها با صخره ها و فرشتگان با صداهايشان بر آنها صدمه و آسيب مى رسانند و ساعتى نمى گذرد كه خداوند تمام ياران سفيانى را هلاك مى سازد و جز او (سفيانى) كسى از دشمنان، در زمين باقى نمى ماند و امام مهدى (ع) وى را دستگير نموده و در زير درختى كه شاخه هايش بر درياچه طبريه اشراف دارد، بقتل مى رساند " و در روايت الزام الناصب ج 2 ص 104 آمده است كه: " يكى از فرماندهان سپاه مهدى (ع) بنام صياح خود را به سفيانى رسانده او را دستگير مى كند و هنگام نماز عشاء او را نزد مهدى (ع) مى آورد حضرت درباره او با ياران خود به مشورت مى پردازد و آنان قتل او را به مصلحت مى دانند، آنگاه او را زير سايه درختى كه شاخه هايش آويخته است مانند گوسفندى میکشند".[21]

 

2. خسف در بيداء (فرو رفتن زمین در منطقه ای بین مدینه و مکه)

واژه (خسف ) ، به معناى فرو رفتن و پنهان شدن است[22] و (بيداء)، نام سرزمينى است بين مكه و مدينه . ظاهرا منظور از (خسف در بيداء) آن است كه سفيانى ، با لشكرى عظيم ، به قصد جنگ با مهدى (علیه السلام ) عازم مكه مى شود، در بين مكه و مدينه و در محلى كه به سرزمين (بيداء) معروف است ، به گونه معجزه ، به امر خداوند، در دل زمين فرو مى روند.[23]

اين حادثه ، در روايات بسيارى از عامه و خاصه ، به عنوان نشانه ظهور بيان شده در شمارى از آنها بر حتمى بودن آن نيز تاءكيد شده است.[24] برای نمونه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

« و يخرج رجل من اهل بيتى فى الحرم فيبلغ السفيانى ، فيبعث اليه جندا من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفيانى بمن معه ، حتى اذا جاوزوا بيداء من الارض ، خسف بهم ، فلاينجوا منهم الا المخبر عنهم ».[25]

« مردى از خاندان من ، در سرزمين حرم قيام مى كند، چون خبر ظهور وى به سفيانى مى رسد، وى ، سپاهى از لشكريان خود را براى جنگ ، به سوى او مى فرستد، ولى (سپاه مهدى ) آنان را شكست مى دهد، آنگاه خود سفيانى با لشكريان همراه ، به جنگ وى مى روند و چون از سرزمين بيداء مى گذرند، در زمين فرو مى روند و جز يك نفر، كه خبر آنان را مى آورد همگى هلاك مى شوند».

گر چه حادثه (خسف ) در منطقه (بيداء) و در مورد لشكر سفيانى واقع مى شود، ولى در برخى روايات ، غير از خسف در بيداء، از خسف در مشرق و خسف در مغرب نيز ياد شده است .[26] و اين نشانگر آن است كه در ساير نقاط زمين نيز، چنين حوادثى رخ مى دهد و به امر خداوند دشمنان مهدى (عج )، بدين وسيله نابود مى گردند.[27]

 

3. خروج یمانی

روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام، در باره انقلاب اسلامى وزمينه ساز ظهور حضرت مهدى (ع) در يمن وارد شده است كه برخى از آنها صحيح السند مى باشد، كه حتمى بودن وقوع اين انقلاب را تصريح مى كند وآن را درفش هدايت وزمينه ساز قيام حضرت مهدى ويارى كننده آن حضرت توصيف مى كند. حتى برخى از روايات انقلاب اسلامى يمن را در زمان ظهور، هدايت بخش ترين درفش ها بطور مطلق بحساب مى آورد ودر وجوب يارى رساندن به آن، همان گونه تأكيد مى كند كه دريارى درفش مشرق ايرانى، بلكه بيش از آن تأكيد مى نمايد ووقت آن را همزمان با خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) وپايتخت آن را صنعا معرفى مى كند. اما نام رهبر آن، در روايات، معروف به يمنى مى باشد اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى: از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:

" قبل از قيام قائم وقوع پنج علامت حتمى است: يمنى، سفيانى، صيحه آسمانى، كشته شدن نفس زكيه وفرو رفتن در بيابان. "[28] ونيز فرمود: " خروج سفيانى ويمنى وخراسانى در يك سال ويك ماه ويك روز وترتيب آنها همچنون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پريشانى وسختى از هر سوپديد مى آيد واى بر كسى كه با آنها مخالفت ودشمنى كند، در ميان درفش ها، هدايت كننده تر از درفش يمنى وجود ندارد، چرا كه درفش حق است وشما را بسوى صاحب تان دعوت مى كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است. وآنگاه كه خروج كند بسوى او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است. وبر هيچ مسلمانى، سرپيچى از او جايز نيست. واگر كسى چنين كند از اهل آتش خواهد بود، زيرا كه او مردم را به حق وبه راه مستقيم دعوت مى كند. "[29]

روایاتی که در مورد یمانی وارد شده است ، بسیار است و در مجموع میتوان اینگونه نتیجه گرفت:

مردی از اهل یمن که به همراه قوم خودش، مدتی قبل از قیام سفیانی و یا همزمان با آن، از یمن قیام نموده و پرچم حق و عدالت خواهی خود را به اهتزاز در می آورد و مردم را به سوی حضرت مهدی علیه السلام دعوت میکند و به جنگ با سفیانی میپردازد. از ائمه طاهرين عليهم السلام رواياتى نقل شده مبنى بر اين كه در آخرالزمان سه پرچم به دست سه شخص(سفیانی، یمانی، خراسانی) بلند میشود، و لوايى هدايتگرتر از پرچم يمانى نيست. زيرا او به حق و صراط مستقيم دعوت مى كند.[30] از اين رو توصيه شده به سوى وى بشتابيد و در سلك او درآييد و حرام است كسى با وى مقابله كند كه هر كس چنين كند از اهل آتش خواهد بود. قابل توجه اين كه مى دانيم خراسانى هم چهره ى مثبتى بوده و از زمينه سازان ظهور و داعيان به سوى صاحب الامرعليه السلام است. بر اين پايه، يمانى داراى فضايل بيشترى است كه پرچمش نزديك تر به حق و صواب معرف شده است.

« عن الإمام الباقر (عليه السلام) في حديث طويل .. أنه قال: خروج السفياني واليماني و الخراساني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد ، نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً ، فيكون البأس من كل وجه ، ويل لمن ناوأهم ، و ليس في الرايات راية أهدى من اليماني ، هي راية هدى ، لأنه يدعوا إلى صاحبكم ، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم ، و إذا خرج اليماني فانهض إليه ، فإنّ رايته راية هدى ولا يحل لمسلم أن يتلوى عليه ، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلى الحق و إلى طريق مستقيم ».[31]

در برخى روايات ، افزون بر قيام يمانى و خراسانى ، از قيام مصرى همزمان با قيام آنان ، خبر داده شده است . گرچه تصريح نشده كه پرچمدار مصرى نيز، همچون يمانى و خراسانى دعوت به حق مى كند، ولى به نظر مى رسد كه وى نيز، همزمان با آنان ، در آن سوى دنياى اسلام ، به حمايت از امام بر مى خيزد.

بنابراين ، خروج يمانى ، اجمالاً از نشانه هاى حتمى ظهور است ، هر چند جزئيات و چگونگى قيام وى روشن نيست ، خروج خراسانى و مصرى نيز، گرچه در برخى روايات در كنار يمانى آمده اند، ولى حتمى بودن آنان مسلم نيست.[32]

 

4. قتل نفس زکیّه

نفس زكيه ، يعنى فرد بى گناه ، پاك ، كسى كه قتلى انجام نداده است و جرمى ندارد.

حضرت موسى در اعتراض به كار خضر مى فرمايد:

﴿ اقتل نفسا زكيه بغير نفس ﴾[33]

آيا جان پاكى را بى آن كه قتلى انجام داده باشد، مى كشى ؟

گويا در آستانه ظهور مهدى (عج )، درگير ودار مبارزات زمينه ساز انقلاب مهدى (ع )، فردى پاكباخته و مخلص ، مخلصانه در راه امام (ع ) مى كوشد و مظلومانه به قتل مى رسد. فرد ياد شده ، از اولاد امام حسن مجتبى علیه السلام است كه در روايات ، گاهى از او به عنوان : (نفس زكيه )، (سيد حسنى ) ياد شده است .

قتل نفس زكيه ، چنانكه قبلا ياد كرديم از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است . هر چند در منابع عامه ، نامى از آن برده نشده ، ولى در منابع شيعه ، روايات آن فراوان و بلكه متواتر است[34]  از اين روى ، در اصل تحقق چنين حادثه اى به عنوان علامت ظهور، شكى نيست ، هر چند جزئيات آن و نيز زمان و مكان تحقق آن و ويژگيهاى مقتول ، مشكل است .

ابراهيم جريرى از پدر خود روايت كرده است كه گفت: " نفس زكيه جوانى است از خاندان محمد صلى الله عليه وآله نامش محمد بن حسن، بى جرم وگناه كشته مى شود وچون او را مى كشند هيچ عذر خواهى، براى آنان در آسمان وزمين باقى نمى ماند، در اين هنگام خداوند قائم آل محمد را در ميان گروهى بر مى انگيزد، آنان در انظار مردم از سرمه چشم باريكتر وپنهان ترند وقتى خروج مى كنند مردم براى آنها اشك مى ريزند، زيرا تصور مى كنند آنان را دستگير خواهند كرد اما خداوند، شرق وغرب جهان را براى آنها مى گشايد، آگاه باشيد كه آنان مؤمنان حقيقى هستند وبدانيد كه بهترين جهاد، در آخر الزمان، خواهد بود. "[35]

 

و فاصله زمانی میان کشته شدن او و ظهور حضرت مهدی علیه السلام بیان شده است:

« ليس بين قيام القائم (ع ) و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشر ليله .»[36]

بين ظهور مهدى (ع ) و كشته شدن نفس زكيه ، بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست .

 

5. صیحه آسمانی

منظور از صيحه آسمانى ، ظاهرا صدايى است كه در آستانه ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) از آسمان شنيده مى شود[37]و همه مردم ، آن را مى شنوند. در روايات ، تعبيرهاى (نداء) و (صوت) نيز به كار رفته كه ظاهر آنها نشان مى دهد كه هر يك از آنها، نشانه جداگانه اى است كه پيش ‍ از ظهور واقع مى شود،[38] لكن به نظر مى رسد كه اينها تعبيرهاى گوناگون از يك حادثه و يا دست كم ، اشكال گوناگون يك حادثه باشند. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدايى در آسمان است ، ولى به اعتبار اين كه صداى عظيم بيدارباشى است كه همه را متوجه خود مى كند و نيز موجب وحشت عمومى و ايجاد دلهره و اضطراب مى گردد، به آن صيحه ، فزعه ، صوت و ندا، كه هر يك بيانگر ويژگى از آن حادثه اند، اطلاق شده است .

اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها سه رخداد جداى از هم باشند كه در يك زمان رخ مى دهند، به اين گونه كه ابتدا صدايى عظيم و هولناك به گوش جهانيان مى رسد كه همه را متوجه مى كند (صيحه ) و به دنبال آن ، صداى مهيب و هولناكى شنيده مى شود كه دلهاى مردم را به وحشت مى اندازد (فزعه ) و آن گاه از آسمان صدايى شنيده مى شود كه مردم را به سوى مهدى (ع ) فرا مى خواند (نداء).

رواياتى كه در مورد اين نشانه ها از طريق شيعه و سنى رسيده فراوان هستند، بلكه متواتر.[39]

امام باقر(ع ) مى فرمايد:

« ينادى مناد من السماء باسم القائم (علیه السلام) فيسمع من بالمشرق و من المغرب لايبقى راقد الا استيقظ و لاقائم الا قعدو و لاقاعد الاقام على رجليه فزعا من ذلك الصوت ، فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فاجاب ، فان الصوت الاول هو صوت جبرئيل الروح الامين. ثم قال : يكون الصوت فى شهر رمضان فى ليله جمعه ، ليله ثلاث و عشرين ، فلاتشكوا فى ذلك ، واسمعوا و اطيعوا. و فى آخر النهار صوت ابليس ينادى الا ان فلانا مظلوما ليشك الناس و يفتنهم ».[40]

ندا كننده اى از آسمان ، نام قائم را ندا مى كند. پس هر كه شرق و غرب است ، آن را مى شنود، از وحشت اين صدا، خوابيده ها بيدار، ايستادگان نشسته و نشتگان بر دو پاى خويش مى ايستند. رحمت خدا بر كسى كه از اين صدا عبرت گيرد و نداى وى را اجابت كند، زيرا صداى نخست ، صداى جبرئيل روح الأمين است .

آن گاه ، مى فرمايد: اين صدا، در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود. در اين هيچ شك نكنيد و فرمان بريد. در آخر روز، شيطان فرياد مى زند كه (فلانى مظلومانه كشته شد) تا مردم را بفريبد و به شك اندازد.

افزون بر اينها، روايات ديگرى نيز به همين مضمون[41] وجود دارد كه از مجموع آنها چند نكته را مى توان استفاده كرد:

(صيحه )، از نشانه هاى حتمى ظهور شمرده شده است و شيخ طوسى ، شيخ مفيد، صدوق ، نعمانى و.... حتمى بودن آن اشاره كرده اند.[42]

 اين صدا از آسمان شنيده مى شود، به گونه اى كه همه مردم روى كره زمين ، در شرق و غرب ، آن را مى شنوند و به خود مى آيند.

 محتواى اين پيام آسمانى ، دعوت به حق و حمايت و بيعت با مهدى (علیه السلام ) است ، با تعبيرهاى : ( ان الحق لعلى و شيعته ) ، ( ان الحق فى آل محمد) .

 همزمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمى پس از آن ، در روى زمين نيز صدايى شنيده مى شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهى فرا مى خواند و تلاش مى كند با ايجاد ترديد در مردم ، آنان را از حمايت مهدى (علیه السلام) و اجابت دعوت آسمانى ، باز دارند.

 جبرئيل ، مردم را به حق فرا مى خواند و شيطان و نيروهاى شيطانى و پيروان سفيانى به باطل . ظاهر شدن اين نشانه ، همزمان با خروج سفيانى و صيحه آسمانى است .

در برخى روايات ، زمان آن ، شب جمعه 23 ماه رمضان معين شده است .با توجه به اين كه در روايات ديگرى ، خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا، داده شده ، مى توان نتيجه گرفت كه واقع شدن نداى آسمانى ، در همان رمضان ، پيش از محرم است كه فاصله آن تا ظهور، 3 ماه و 17 روز بيشتر نخواهد بود. ناگفته نماند كه تعيين وقت مشخص براى ظهور، با ظاهر رواياتى كه به روشنى از تعيين هر گونه وقتى براى ظهور منع مى كند ناسازگار است .

افزون بر اين ، اسناد بيشتر آنها ضعيف است ، از اين روى بيشترين چيزى كه مى توان گفت آن است كه : صيحه و يا نداى آسمانى از نشانه هاى ظهور است .[43]

 

6.دجّال

اين نشانه ، در كتابهاى اهل سنت ، از نشانه بر پايى قيامت دانسته شده است ،[44] ولى ، در منابع روايى شيعه ، از نشانه هاى ظهور.[45] برابر آنچه پيش از اين يادآور شديم ، هيچ اشكالى ندارد كه رخدادهايى چون خروج دجال هم ، نشانه ظهور باشند و هم نشانه قيامت ، بدين معنى كه اين رخداد پيش از ظهور و در دوره غيبت واقع گردد. به هر حال بر اساس ‍ آنچه از ظاهر اخبار استفاده مى شود، دجال فردى است كه در آخر الزمان و پيش از قيام مهدى (ع ) خروج مى كند و غير عادى است و با انجام كارهاى شگفت انگيز،جمع زيادى از مردم را مى فريبد و سر انجام به دست عيسى مسيح (ع ) در كنار دروازه (لد) در منطقه شام ، به هلاكت مى رسد.

با توجه به روايات مربوط به آن، احتمال قوى اين است كه آن جنبش، بعد از مدتى نه چندان كوتاه، پس از بر پائى حكومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) ورفاه عمومى ملت هاى جهان وپيشرفت حيرت انگيز علوم خواهد بود. وخروج دجال جنبشى نشأت گرفته از يهود وهمانند جريان (هيپى گرى) غربى است كه ناشى از عيش ونوش وخوشگذرانى مى باشد. منتها جنبش دجال يك چشم بسيار پيشرفته وداراى ابعاد عقيدتى وسياسى گسترده اى است بگونه اي كه دجال كليه ابزار علم را در تبليغات وترفندهايش بكار مى گيرد ويهوديان كه خود در حقيقت پشتوانه حركت او مى باشند از او پيروى كرده وبا فريب دختران وپسران جوان آنان را استثمار مى نمايند و خلاصه اين كه فتنه وآشوب دجال بر مسلمانان سخت وناگوار خواهد بود. در باره رواياتى كه مى گويد: مسيح (ع) دجال را مى كشد، بايد دقت وبررسى به عمل آيد زيرا اين عقيده مسيحيان است كه در كتابهاى انجيل آنان آمده است در حاليكه فرمانرواى حكومت جهانى، بنابر اتفاق نظر مسلمانان، حضرت مهدى (ع) مى باشد وحضرت مسيح (ع) بعنوان معاون وياور او خواهد بود. ودر روايات اهل بيت (ع) آمده است كه مسلمانان به رهبرى حضرت مهدى (ع) دجال را به هلاكت مى رسانند.[46]

 

 

در مورد اصل دجال ، صرف نظر از ويژگيهاى او، چند احتمال وجود دارد:

الف . دجال ، نام شخص معينى نيست . هر كسى كه با ادعاهاى پوچ و بى اساس و با توسل به حيله گرى و نيرنگ ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است ، بر اين اساس (دجال ها) خواهند بود. اين كه در روايات از دجال هاى فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مى كند.

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى فرمايد:

« لاتقوم الساعه حتى يخرج المهدى من ولدى ، و لايخرج المهدى حتى يخرج ستون كذابا كلهم يقول :(انا نبى ).[47]

قيامت ، بر پا نمى شود، تا وقتى كه مهدى (ع ) از فرزندانم قيام كند و مهدى (ع ) قيام نمى كند، تا وقتى كه شصت دروغگو خروج كنند و هر كدام بگويد: من پيامبرم .

دجال ، از ريشه (دجل) به معناى دروغگوى حيله گر است . در روايات ، از اين (دجال)ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است . در برخى ، دوازده و در برخى سى ، شصت و هفتاد دجال آمده است .[48] از ميان اين (دجال)ها، فردى كه در دروغگويى و حيله گرى و مردم فريبى سر آمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است ، نشانه ظهور مهدى (علیه السلام) و يا بر پائى قيامت است . بر اين اساس ، بايد گفت : ما دو نوع داريم : يكى همان دجال حقيقى و واقعى است كه پس از همه (دجال)ها مى آيد و ديگرى گروهى شياد و دروغگويند كه دست به فريبكارى و تحميق و گمراهى مردم مى زنند.

پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:

« يكون قبل خروج الدجال نيف على سبعين دجالا ».[49]

پيش از خروج دجال ، بيش از هفتاد دجال خروج خواهد كرد.

و يا در کلامی دیگر مى فرمايند:

« ان بين يدى الساعه الدجال و بين يد الدجال كذابون ثلاثون او اكثر ».[50]

پيشاپيش برپايى قيامت ، خروج دجال است و پيش از دجال ، سى دروغگو، يابيشتر، خواهند بود.

و همچنین مى فرمايند:

« تكون امام الدجال ستون خداعه ...»[51]

پيش از خروج دجال ، شصت نيرنگ خواهد بود.

با توجه به معناى لغوى دجال و نيز فراوانى آنان در روايات ، فرد خاصى منظور نيست ، بلكه هر آدم حقه باز دروغگويى كه با فريفتن مردم ، به فتنه انگيزى بپردازد، دجال است ، منتهى ممكن است يكى از آنان كه تبلور اين صفات در وى ، از همه بيشتر است ، نشانه ظهور باشد.

در حقيقت داستان دجال ، بيانگر اين واقعيت است كه در آستانه هر انقلابى ، افراد فريبكار و منافق ، كه معتقد به نظامهاى پوشالى گذشته و پاسدار سنتهاى و ضدارزشهايند، براى نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلى گذشته ، همه تلاش خود را به كار مى گيرند و با سوء استفاده از زمينه هاى فكرى و اجتماعى و احساسات مردم ، دست به تزوير و حيله گرى مى زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استوارى رهبران آن ، دلسرد و دو دل كنند و در نهايت با شيطنت ، آنان را به كژ راهه برند.

پس ، حركت مزورانه (دجال)ها، همواره بزرگترين خطرى است كه به ثمر رسيدن انقلاب را تهديد مى كند و تنها هوشيارى مردم و شناخت به موقع است كه مى تواند توطئه ها را خنثى كند.

در انقلاب جهانى حضرت مهدى (علیه السلام)، نيز، چنين خطرى پيش بينى شده است . چون انقلاب مهدى (ع )، از همه انقلابهاى تاريخ بزرگ تر و گسترده تر است ، خطر فريبكاران دجال صفت نيز، به مراتب بيشتر و گسترده تر است . در آستانه ظهور مهدى (ع ) و انقلاب بزرگ ، آنان همه تلاش خويش را به كار خواهند گرفت كه مردم را بفريبند و آنان را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره ، از پيروزى حتمى آن جلوگيرى كنند.

 

ب . احتمال دوم آن كه فردى معين و مشخص باشد، و به عنوان (دجال) در دوره غيبت ، با همان ويژگيهايى كه براى وى بيان شده ، خروج مى كند و مردم را به انحراف مى كشاند.

ظاهر بسيارى از روايات ، بيانگر اين احتمال است ، ولى تقريبا هيچ كدام از اين روايات ، سند معتبرى كه بشود بر آن اعتماد كرد، ندارند. مستند اين نشانه ، در منابع شيعه ، دو روايت است كه شيخ صدوق ، آنها را در (كمال الدين) آورده است و سند هر دوى آنها ضعيف است و در محتواى آنها نيز ناهماهنگى و ضعفهاى فراوانى ديده مى شود، چنانكه شيخ صدوق ، بدان اشاره كرده است .

با توجه به روايات زياد در منابع عامه ، اصل قضيه دجال ، بعيد نيست صحيح باشد، ولى تعريف و توضيحاتى كه درباره اش گفته اند، نمى تواند درست باشد؛ زيرا خروج دجال ، با او اوصافى كه بدانها اشاره كرديم ، به صورت طبيعى ، تقريبا، غير ممكن است و بيشتر، به افسانه شباهت دارد، تا واقعيت و به صورت معجزه نيز، با توجه به توضيحى كه پيش از اين ، در مورد قانون معجزه آورديم ، نمى تواند واقع شود، زيرا معجزه بودن چنين پديده هايى مستقيما، در جهت تقويت و تاءييد باطل است و موجب انحراف بيشتر مردم مى گردد، مگر اين كه بگوييم صدور معجزه از دجال ، به رسوايى وى منجر مى شود كه بعيد است .

نكته در خور يادآورى اين كه : اصل داستان (دجال)، در كتابهاى مقدس مسيحيان آمده است . در انجيل ، واژه (دجال) بارها به كار رفته و از كسانى كه منكر حضرت مسيح باشند، و يا (پدر و پسر را) انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است :

« دروغگو كيست ؟ جز آن كه مسيح بودن عيسى را انكار كند. آن دجال است كه پسر و پدر را انكار كند ».[52]

كلمه دجال ، در كتابهاى مقدس و منابع دينى مسيحيان ، به زبان انگليسى انتى كريست ( chris Anti) آمده است ، يعنى دروغگو و حيله گر.

بنابراين ، خروج دجال ، به اين گونه كه بيان كرديم ، مشكل است ، مگر اين كه بگوييم ، خروج دجال ، كنايه است .

 

ج . اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از (دجال)، همان سفيانى باشد كه در كتابهاى عامه ، بيشتر به عنوان (دجال) و در كتابهاى خاصه به عنوان (سفيانى) آمده است.[53]

گرچه از بعضى جهات ، خروج دجال و سفيانى ، يكسانند و هر دو دعوت به باطل مى كنند و با توسل به حيله گرى و تزوير، مردم را مى فريبند، به مبارزه با جناح حق بر مى خيزند و سرانجام به هلاكت مى رسند و... ولى با دقت در روايات خروج سفيانى و روايات مربوط به خروج دجال، در مى يابيم كه بين اين دو فرقهاى زيادى وجود دارد و اگر اصل خروج دجال را امرى مسلم بدانيم ، ناچار بايد فردى غير از سفيانى باشد. مثلا، دجال ، ادعاى ربوبيت مى كند و كافر است ، ولى دليلى بر كفر سفيانى نداريم . فقط در روايتى اشاره شده كه وى ، صليبى بر گردن دارد كه اگر درست باشد، مسيحى است ، ولى روايت از معصوم (علیه السلام) نيست[54]  و ارزشى ندارد.

افزون بر اين ، در روايات آمده كه سفيانى رياكارانه تظاهر به ديندارى و تقدس مى كند و مدام ذكر (يا رب يا رب) بر زبان وى جارى است .

خروج سفيانى ، همزمان است با قيام سردارانى از خراسان و يمن و مصر كه به حق و عدالت فرا مى خوانند و زمينه را براى انقلاب بزرگ مهدى ، مهيا مى سازند.

خروج سفيانى ، منطقه نسبتا محدودى را فرا مى گيرد، در حالى كه دجال ، به جز مكه و مدينه ، به همه جاى زمين مى رود و فتنه وى ، همه جا را مى گيرد. در شكل و قيافه هم ، با يكديگر، فرق دارند. پس دجال نمى تواند، همان سفيانى باشد.

 

د . دجال ، كنايه از كفر جهانى و سيطره فرهنگ مادى بر همه جهان است .

استكبار، با ظاهرى فريبنده ، مردم را، بويژه مسلمانان را مى فريبد و با قدرت مادى و صنعتى و فنى عظيمى كه در اختيار دارد، آنان را به شدت مرعوب خويش مى سازد، به گونه اى كه مسلمانان احساس خودباختگى مى كنند. قدرت مادى استكبار، بيش از آنچه كه هست در نظر آنان بزرگ جلوه مى كند، تا آن جا كه مى پندارند آب و نان آنها به دست اوست .

پيامبران امتهاى خويش را از فتنه دجال بيم داده اند، در حقيقت آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه حاكميت طاغوت و استكبار جهانى برحذر داشته اند:

« ما بعث الله نبيا الا و قد اءنذر قومه الدجال ».[55]

پس بعيد نيست كه منظور از دجال ، با آن شرايط و اوصاف ، قدرتهاى بزرگ و اهريمنى باشند.

برخى از اهل نظر، اين احتمال را تقويت كرده اند و همه ويژگيهايى كه براى دجال بيان شده با ويژگيهاى استكبار برابر دانسته اند. مثلا در اوصاف دجال گفته شده : (كوهى از طعام و شهرى از آب به همراه دارد) كنايه از امكانات عظيم و گسترده اى است كه استكبار در اختيار دارد.

گفته شده : دجال ، به همه جاى زمين سفر مى كند و... مى تواند اشاره به ابزار و وسايل پيچيده تبليغاتى و مخابراتى و تجهيزات مدرن مبادله پيام ماهواره اى و نيز استفاده از ابزار پيشرفته حمل و نقل و هواپيماهاى مافوق صوت براى مسافرت از جايى ، به جاى ديگر باشد.

سيطره استكبار جهانى بر جهان سوم ، در واقع ، با استفاده از شگرد ويژه است : طرفدارى از حقوق بشر، صلح ، امنيت ، كمكهاى بشر دوستانه و....

استكبار، به معناى واقعى ، دجال است . استكبار خود را قيم ملتها مى داند و با تكيه به ثروت انبوه و قدرت عظيمى كه در اختيار دارد، در همه جاى زمين دخالت مى كند و همه را به زير سلطه خويش مى آورد .[56]

 

7. خروج سید خراسانی (در آمدن پرچمهاى سياه از خراسان)

اين حادثه نيز، در منابع دينى به عنوان نشانه ظهور بيان شده و در مورد آن ، رواياتى از معصومان (ع ) رسيده است . مضمون اين روايات آن است كه پيش از ظهور مهدى (ع ) در منطقه خراسان (خراسان قديم : قسمتهاى زيادى از ايران ، افغانستان ، تركمنستان ، تاجيكستان و ازبكستان ) انقلابى برپا مى شود و مردم در حالى كه پرچمهاى سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت درمى آيند .[57]

ظاهرا، پديدار شدن اين نشانه در آستانه ظهور و يا اندكى پيش از آن است ، به گونه اى كه در زمان ظهور، آنان هستند، و حضرت مهدى آنان را به سوى خويش فرا مى خواند.

امام باقر علیه السلام مى فرمايد:

« تنزل الرايات السود التى تخرج من خراسان الى الكوفة ، فاذا ظهر المهدى (ع ) بعث اليه بالبيعة ».[58]

بيرقهاى سياهى از خراسان بيرون مى آيد و به جانب كوفه به حركت در مى آيند. پس چون مهدى (ع ) ظاهر شود، اينان وى را دعوت به بيعت مى كنند.

غير از روايت فوق روايات ديگرى نيز وجود دارد كه نشان مى دهد، خروج پرچمهاى سياه از خراسان قيامى است كه در آينده و در آستان ظهور برپا مى شود. در حقيقت ، آن پرچمهاى سياه را ياران مهدى (ع ) به همراه خواهند آورد.[59]

برخى احتمال داده اند كه منظور از خروج پرچمهاى سياه از خراسان ، همان قيام ابومسلم خراسانى در سال 140 ه - ق عليه حاكميت هزار ماهه بنى اميه است[60]  كه به از هم گسستن حكومت بنى اميه و روى كار آمدن بنى عباس انجاميد.

مستند اينان ، روايت زكار از امام صادق (ع ) و برخى قرائن و مؤ يدات تاريخى است . در اين روايت ، با اشاره به نام و مشخصات ابومسلم خراسانى ، از وى به عنوان صاحب پرچمهاى سياه ، ياد شده است.[61]

ولى اين احتمال درست نيست ، زيرا روايت زكار، كه مهم ترين مستند و دليل آن به شمار مى رود، از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است . افزون بر اين ، تطبيق اين نشانه بر شورش ابومسلم خراسانى در پيش از يك قرن قبل از تولد مهدى (ع ) و نشانه ظهور دانستن آن ، بسيار بعيد است .

به نظر مى رسد تبيين حوادث و وقايع دوران بنى اميه و بنى عباس ، در برخى روايات ، به منظور هوشيار ساختن مسلمانان و آگاهى دادن به آنها نسبت به وظايف حساس خويش در آن دوران است نه تبيين علام ظهور.

پيش گويى اين حوادث ، به خاطر اهميت فوق العاده آن براى مسلمانان آن زمان و نسلهاى آينده بود.

اين نكته نيز در خور توجه است كه حاكمان بنى عباس تلاش مى كردند، قدرت را از دست بنى اميه بگيرند، از اين روى ، (نفس زكيه) را مهدى معرفى مى كردند و از جانب ديگر سعى مى كردند شورش ابومسلم خراسانى را در راستاى قيام مهدى (ع ) و نشانه ظهور وى قلمداد كنند. بر اين اساس ، همان گونه كه پيش از اين هم يادآور شديم ، بعيد نيست حاكمان بنى عباس ، به دلخواه خويش ، در اين روايات دست برده باشند و آنها را با خود تطبيق كرده باشند.[62]

البته در این نهضت از شخصیت دیگری به نام شعیب بن صالح نام برده میشود که سمت فرماندهی لشگریان سید خراسانی را به عهده دارد، و در روايات به آن تصريح شده و قطعى مى باشد [که] با ظاهر شدن آن دو مرد بزرگوار بنام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى وى شعيب بن صالح، [نبرد حق و باطل] آغاز مى گردد، كه هنگام ظاهر شدن آن دو، در منابع حديث شيعه، همزمان با خروج سفيانى ويمنى وطبق منابع اهل سنت، فاصله بين ظاهر شدن آن دو يار امام و تسليم و تقديم درفش اسلام بدست تواناى حضرت مهدى (علیه السلام) هفتاد و دو ماه يعنى شش سال مى باشد.[63]

 

...ادامه دارد

[1] .  بحارالانوار  ج 52/235

[2] .  كتاب الغيبة  شيخ طوسى  ص440

[3] .  الارشاد  ج 2/375

[4] .  بحارالانوار ج 52/248

[5] .  بحارالانوار ج 52 /215، 216

[6] .  كمال الدين  /651، كنزالعمال ج 14/272 ح 3869.

در روايتى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم :

« السفيانى من المحتوم و خروجه من اول خروجه الى آخره خمسة عشرة شهرا سنة اشهر يقاتل فيها، فاذا ملك الكور الخمس ، ملك تسعة اشهر و لم يزد عليها يوما ».  بحارالانوار ج 52/248.

خروج سفيانى از نشانه هاى حتمى است . مدت خروج وى ، از ابتداى خرج تا آخر، پانزده ماه به درازا مى كشد. شش ماه از آن را مى جنگد تا به بر شهرهاى پنج گانه مسلط گردد و نه ماه بدون يك روز اضافه حكومت مى كند.

بر اساس اين روايت ، جمع بين پانزده ماه ، نه ماه و شش ماه كه در روايات آمده به اين است كه بگوييم فاصله خروج سفيانى تا ظهور، 15 ماه است ، ولى با توجه به اين كه شش ماه آن را صرف مبارزه مى كند تا به حكومت ميرسد، مدت حكومت و تسلط وى نه ماه خواهد بود.

[7] .  ر.ک: الغیبة نعمانی باب 14

[8] .  تاريخ ما بعد الظهور للسيد الصدر ص470

[9] .  الغیبة نعمانی باب 14 حدیث 26

[10] .  الغیبة نعمانی باب 14 حدیث 9

[11] .  الغیبة طوسی ص 437

[12] .  كمال الدين 651؛ بحارالانوار ج 52/215

[13] .  عصر ظهور ص 116

[14] .  نسخه خطى ابن حماد  ص 76

[15] .  نسخه خطى ابن حماد  ص 80

[16] .  كنز العمال ، ج 14/272؛ تاريخ غيب كبرى /518 - 520

[17] .  بحارج 52 ص 248

[18] .  بحارالانوار، ج 52/206

[19] .  چشم به راه مهدی ص 178

[20] .  عصر ظهور ص 122

[21] .  عصر ظهور ص 336

[22] .  لسان العرب  ابن منظور، 9/67

[23] .  مراصد الاطلاع  ج 1/239؛  وافى ، ج 2/442؛  مسايل العشره  چاپ شده در مجموع (مصناف شيخ مفيد)، ج 3/122؛ غيبت نعمانى /252.

[24] .  منتخب الاثر / 459؛ كتاب الغيبه نع
>

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 26 شهريور 1390برچسب:ظهور,آخرالزمان,مهدویت,

] [ 10:9 ] [ علی ]

[ ]